دوباره ورق میزنم کتاب گذشته ام را..بار آخر سالِ پیش دم دمای تولدم بود..این بار اما بر حسب تصادفِ حس های

متفاوت شروع کردم به دیدنِ خودم..خوب است،این که میخواهم بگویم خوب است..پس بشنو! : من خودم را دوست

دارم،تمام گذشته ام را،کودکی صورتی رنگم را، نوجوانی نارنجیِ زردم را،خاطراتم را و اشتباهات بسیار ریز و درشتم

را.من خودم را دوست دارم . و با خودم کنار آمده ام تا به امروز..این خبر خوشایندی است برایم!خبری که خیلی وقت

بود باید به خودم میدادم!خبری که امروز از لابه لای آلبوم های کودکی ام بیرون آوردم،به قول خدایمان"برای هر خبری

زمانی معین است"..