استیصالِ چه کنم هایت را لابه لای سرخی دستهایم پنهان می کنم و کوکِ عشقمان را آن چنان می پیچانم تا

عروسک رویاهامان تا صبح برایمان رقصیدن کند..محبوبم،خیال های آبی مان هرشب روشن و براق تر میشود و

نرمیِ پوسته ی حریم های شخصیمان در حال از بین رفتن است..میدانی! بسان کششی که برگ های سبز

درختان در بروز بادهای بهاری دارند به تو معطوف شده ام و حالُ روزم شبیه کودکی است که میان گندم زاری

آفتابی در حال  دویدن است و بال های گمشده اش را بلاخره پیدا کرده و تا پریدن فقط چند ثانیه فاصله دارد..